زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
سر دارالعماره زار و بیجانم، حلالم کن نـوشـتم که بـیا اما پـشـیـمانم، حـلالم کن نکردم لحظهای گریه برای غربتم اصلاً برای غربتت اینگونه گریانم، حلالم کن فقط یک پیرزن در کوفه از مسلم حمایت کرد اسیر خـدعـههای ابن مرجانم، حلالم کن سر فرزند یک بدکاره عهد خود رها کردند من از این قوم کوفی روی گردانم، حلالم کن هر آن کس حرف حق گوید، دهانش سنگ خواهد خورد به فکر زینبین و سنگ بارانم، حلالم کن علی اکبر، علی اصغر، نبینی داغ اولادت فـدای بچههـایت جان طفـلانم، حلالم کن همینکه بی هوا چشمم به چوب خیزران افتاد میان ظرف آب افـتاد دنـدانـم، حلالم کن به قطره قطره خونی که میان مشت من پُر شد نوشتم بر زمین، با دست لرزانم حلالم کن اگر این آب، خونی شد فدای کام عطشانت مُواساتم شد اینگونه عـطشانم، حلالم کن شهیدانت همه بر روی پایت جان دهند اما غـریـبانه اسیـر درد هجـرانم، حلالم کن اراذل با منِ مسلم چهها کردند در کـوفه به یاد خواهرت خیلی پریشانم، حلالم کن تنم را بر زمین در پشت مرکب میکشند اما برای پـیکـرت پـاره گـریبانم، حلالم کن زبانم لال اینها تـشنـۀ تاراج تو هـستـند بخوان این نکته را از جسم عریانم، حلالم کن |